ابی ارام

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

امین دنیاواخرت

30 آذر 1393 توسط ابی ارام

 

“امین” و “امن” و “مومن” آنقَدَر دنیا خطابت کرد

خدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کرد

برای هر سری از روشنایت سایه بان می خواست

که شب را پیش پایت سر برید و آفتابت کرد

حجازِ وحشیِ زیبا ندیده دل به حسن ات باخت

که بت ها را شکست و قبله ی دلها حسابت کرد

خدا از چشم زخم مردمان ترسید پس یک شب

تو را تا آسمان ها برد و مثل ماه قابت کرد

تو را از آسمان بارید مثل عشق بر دنیا

زمین را تشنه دید و در دل هر قطره آبت کرد

دوای درد دین و درد دنیا ، درد بی دردی

حضورت دردهای مرگ را حتی طبابت کرد

 نظر دهید »

زبان دریا

25 آذر 1393 توسط ابی ارام


گفتي نمي خواهي که دريا را بلد باشي

اما تو بايد خانه ي ما را بلد باشي


بندر هميشه لهجه اش گرم و صميمي نيست

بايد سکوت سرد سرما را بلد باشي


يعني که بعد از آنهمه دلدادگي بايد

نامهرباني هاي دنيا را بلد باشي


يعني بداني ” …مرد در باران ” کجا مي رفت

يا لااقل تا ” آب - بابا ” را بلد باشي


حتي اگر آيينه باشي، پيش آدم ها

بايد زبان تند حاشا را بلد باشي


يعني ببيني و نبيني!…بشنوي اما…

يعني… زبان اهل دنيا را بلد باشي


چشمان تو جايي است بين خواب و بيداري

بايد تو مرز خواب و رويا را بلد باشي


بانوي شرجي! خوب من! خاتون بي خلخال!

بايد زبان حال دريا را بلد باشي


 1 نظر

باران

20 آذر 1393 توسط ابی ارام

باران آبرویم را خرید…

شبیه مردی که گریه نمیکند،

به خانه ،برگشتم…

 4 نظر

خانه ی دوست

20 آذر 1393 توسط ابی ارام

من دلم می‌خواهد

خانه‌ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…؛
هر کسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست…
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
” خانه دوست کجاست؟”

فریدون مشیری

 3 نظر

گرگ درون

20 آذر 1393 توسط ابی ارام

گفت دانایی که: گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری ست پیکاری سترگ
روز و شب، ما بین این انسان و گرگ

هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک

و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گر چه انسان می نماید، گرگ هست!

و آن که با گرگش مدارا می کند،
خلق و خوی گرگ پیدا می کند.

در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟

فریدون مشیری

 نظر دهید »

مرد سحر باش

16 آذر 1393 توسط ابی ارام

آیت ‏الله جوادی آملی (حفظه الله تعالی)

وجود مبارك امام عسكري(سلام الله عليه) فرمود: «إنّ الوصول الي الله سفرٌ لا يُدرك الاّ بالامتطاء الليل»؛

سفر با مركب قابل طي است و بدون وسيله نقليه آدم سفر طولاني را چطور طي كند؟ فرمود اين راه، راه

طولاني است اين سفر، سفر طولاني است «إنّ الوصول الي الله سفرٌ» كه اين بدون مركب نمي‌شود مركبش هم نماز شب است. نماز شب يك مركب خوبي است خب سوار اين مركب بشويد و برويد.


آیت‏ الله بهجت (ره)
ما براى اوقات خواب خود افسوس مى خوریم که چرا براى نماز شب بیدار نمى شویم، در صورتى که اوقات
بیدارى را به غفلت مى گذرانیم! زیرا اگر در بیدارى به توجّه و بندگى مشغول بودیم، توفیق بیدارى شب را نیز براى تهجّد و خواندن نافله ‏ى شب و تلاوت قرآن پیدا مى کردیم. در مجلس اوّل ملاقات مرحوم علاّمه طباطبایى با استاد اخلاقى خود مرحوم آقا سیّد على قاضى، مرحوم قاضى به ایشان فرمود: فرزندم! اگر دنیا مى خواهى نماز شب بخوان، اگر آخرت هم مى خواهى نماز شب بخوان. در روایت هم آمده است: «هر کس نماز شب بخواند و در روز بگوید که گرسنه هستم یا غذا و روزى ندارم او را تکذیب کنید.»

 3 نظر

بابای مهربونی ها

15 آذر 1393 توسط ابی ارام

بابای پیر قصه هام،یه روزی ام جوون بوده

دست پر از پینه ی اون،یه روزی جای نون بوده

چشمای تار پیرمرد،دیگه قشنگ نمیبینه

قد خمیده شو نبین،یه روزی پهلوون بوده

با قطره های دکترش،راهشو پیدا میکنه

وقتی که خیلی خسته شد،یه جایی پیدا میکنه

روپله ی مغازه ای،غریب وتنها میشینه

فشاردردوغصه شو،روی عصا جا میکنه

لحظه به لحظه عمرشو،گذاشته پای کودکیم

حالا داره گذشتش تو خاطره م جا میکنه

دفتر کودکی من،پر از بابابی خوبی هاست

هرچی گره تو دلمه،دستای اون وا میکنه

بابای مهربون من میره توقاب خاطره

عکس قشنگ صورتش،قابمو زیبا میکنه


 6 نظر

مناجات باامام حسین"ع"

14 آذر 1393 توسط ابی ارام

 

مانند نور آمدی و لا مکان شدی
پرواز آسمانی هفت آسمان شدی

با جلوه های نوری بالانشین خود
خورشید صبح و ظهر و غروب اذان شدی

تا اینکه انبیا به تو نزدیکتر شوند
روضه شدی و در همه دوران بیان شدی

محرابهای مسجد دنیا ، خدا نداشت
از عرش آمدی و خدای جهان شدی

یک یاحسین گفتم و دیدم دلم شکست
اشکم شدی ز گوشه ی چشمم روان شدی

یک شب کناره سفره تو سائلت شدیم
یک شب کنار سفره ی ما نانمان شدی

قبل از دراز کردن دست گدائی ام
آقا شدی کریم شدی مهربان شدی

ناراحت جدائی مهر تو نیستم
روزی که آمدی به دلم جاودان شدی

یک وقتی آمدم که به دردت نمی خورم
دیر آمدم تو همسفر خیزران شدی…

 1 نظر

حسرت

13 آذر 1393 توسط ابی ارام

 1 نظر

تب

12 آذر 1393 توسط ابی ارام

بدنگوییم به مهتاب اگرتب داریم…

دیده ام گاهی درتب ، ماه می آید پایین،میرسد دست به سقف ملکوت.

گاه زخمی که به پا داشته ام،زیروبم های زمین را به من آموخته است.

گاه دربستربیماری من،حجم گل چندبرابر شده است.

ونترسیم ازمرگ.مرگ پایان کبوترنیست.

مرگ درذات شب دهکده ازصبح سخن میگوید.

وبدانیم اگرمرگ نبود،دست ما درپی چیزی میگشت…

 4 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ابی ارام

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

انتظار

اقابیاکه امدنت دیرمیشود...

ابی ارام

آمارگیر وبلاگ

دوست قرآنی
Online User


  • ابی ارام
  • تماس