ابی ارام

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 
18 فروردین 1394 توسط ابی ارام

 


این دستان مادر من است که تمام زندگی‌اش را به پای

من گذاشت؛

من با نوازش همین دست ها بزرگ شدم.

امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا.

بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟

و امروز با تمام وجودم می‌گویم:

مادرم مدیون تمام مهربانی‌هایت هستم و  کمی کمتر از

آنچه تو دوستم داری، دوستت دارم.

 1 نظر

پاره ای ازهستی

12 بهمن 1393 توسط ابی ارام

لاک پشت پشتش‌ سنگین‌ بود و جاده‌های‌ دنیا طولانی. می‌دانست که‌ همیشه‌ جز اندکی‌ از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته‌ می‌خزید، دشوار و كُند و دورها همیشه‌ دور بود. سنگ‌پشت‌ تقدیرش‌ را دوست‌ نمی‌داشت‌ و آن‌ را چون‌ اجباری‌ بر دوش‌ می‌کشید.

پرنده‌ای‌ در آسمان‌ پر زد، سبک و سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا کرد و گفت: این‌ عدل‌ نیست، این‌ عادلانه نیست. کاش‌ پشتم‌ را این‌ همه‌ سنگین‌ نمی‌کردی. من‌ هیچ‌گاه‌ نمی‌رسم. هیچ‌گاه. و در لاک سنگی‌ خود خزید، به‌ نیت‌ ناامیدی.

خدا سنگ‌پشت‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد. زمین‌ را نشانش‌ داد. كُره‌ای‌ کوچک بود و گفت: نگاه‌ کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس‌ نمی‌رسد؛ چون‌ رسیدنی‌ در کار نیست. فقط‌ رفتن‌ است. حتی‌ اگر اندکی.. و هر بار که‌ می‌روی، رسیده‌ای.. و باور کن‌ آنچه‌ بر دوش‌ توست، تنها لاکی‌ سنگی‌ نیست، تو پاره‌ای‌ از هستی‌ را بر دوش‌ می‌کشی پاره‌ای‌ از مرا.

خدا سنگ‌پشت‌ را بر زمین‌ گذاشت.. دیگر نه‌ بارش‌ چندان‌ سنگین‌ بود و نه‌ راهها چندان‌ دور. سنگ‌پشت‌ به‌ راه‌ افتاد و گفت: “رفتن”، حتی‌ اگر اندکی.. و پاره‌ای‌ از خدا را با عشق‌ بر دوش‌ کشید.

 

 5 نظر

شعرزیبای شهریاردرمقام پیامبر(ص)

09 بهمن 1393 توسط ابی ارام

قيام محمد (ص)

ستون عرش خدا قائم از قيام محمد(ص)

بين كه سر به كجا مي كشد مقام محمد (ص)

به جز فرشته عرش اشيان وحي الهي

پرنده پر نتواند زدن به بام محمد (ص)

به كارنامه منشور اسماني قران

كه نقش مهر نبوت بود به نام محمد (ص)

سوار رفرف معراج در نوشت سماوات

سرود صف به صف قدسيان سلام محمد (ص)

گسيخت هر چه زمان و گريخت هر چه مكان بود

كه عرش و فرش به هم دوخت زير گام محمد (ص)

اذان مسجد او زنگ كاروان قرون بين

خداي را چه نفوذيست در كلام محمد (ص)

خمار صبح قيامت ندارد اين مي نوشين

كه جلوه ابديت بود به جام محمد(ص)

به شاهراه هدايت گشود باب شفاعت

صلاي خوان كرم بين و بار عام محمد (ص)

علي كه كون و مكانش غلام حلقه به گوشند

مگر نه فخركنان گفت من غلام محمد (ص)

بلي همان شه مردان و قرن اول اسلام

مگر نه شير خدا گشته در كنام محمد (ص)

حريم حرمتش اين بس كه در شفاعت محشر

بميرد اتش دوزخ به احترام محمد (ص)

گرت هواي بهشت است و حوض كوثر و طوبا

بيا به سايه ممدود مستدام محمد (ص)

سرير عزت عقبا حلال امت او باد

كه بود راحت دنياي دون حرام محمد (ص)

اذان صبح عراقش صلاي قتل علي بين

نواي زينب كبري نماز شام محمد (ص)

پيام پيك الهي چگونه بشنود ان قوم

كه پنبه كرده به گوش دل از پيام محمد (ص)

به رغم فتنه دجال كور باطن ما باش

كه وحش و طيرشود رام با مرام محمد(ص)

هنوز جلوه نداده است نور خود به  تمامي

خدا به جلوه كند نور خود تمام محمد (ص)

قيام قائم ال محمد(ص) است وكشيده

به قهر صاعقه شمشير انتقام محمد (ص)

به ذوالفقار علي ديدي استقامت اسلام

كنون به قامت قائم بين قوام محمد (ص)

به كام دل نرسد شهريار در دو جهان كس

مگر خدا دو جهان را كند به كام محمد (ص)

 

 3 نظر

هرکه بامش بیش،برفش نه...کبوتر بیشتر

18 دی 1393 توسط ابی ارام

 4 نظر
16 دی 1393 توسط ابی ارام

جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری

تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري


دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است

چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری


جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را

در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری

 3 نظر

دعابکن که خوب بشم اقابه حرمتت...

12 دی 1393 توسط ابی ارام

اگر که دلخوشی به من ،گناه ازتو نیست

اگرکه خیسه چشم تو،گناه ازمنه

توهقته ای دوبار، گریه میکنی برام

توهفته ای دوبار،توبه میکنی به جا م

تو منتظرتر ازمنی ،تموم شه غیبتم

دروغ میگم عاشقم،ولی بزار بیام

یه کاری کن که من نشم دلیل گریه هات

یه کاری کن نشم دلیل طول غیبتت…

 4 نظر
08 دی 1393 توسط ابی ارام

روح من بیکار است:

قطره های باران را،درز اجرها را،میشمارد.

روح من کم سال است:

گاهی از شوق سرفه اش میگیرد.

 6 نظر

سفر

04 دی 1393 توسط ابی ارام

مسافرازاتوبوس پیاده شد:

“چه اسمان تمیزی!”

وامتدادخیابان غربت اورا برد.

سفر مرا به درباغ چندسالگی ام برد

وایستادم تا دلم قرار بگیرد.

صدای پرپری امد

ودر که باز شد

من ازهجوم حقیقت به خاک افتادم…

 1 نظر
30 آذر 1393 توسط ابی ارام

اینجا  همه چیزسرد وبی روح  است

اقا جان

کاش امشب مهمان تو بودم

یک دقیقه بیشترکنارت بودن  می ارزد به تمام زندگی ام…

 6 نظر

یلدا

30 آذر 1393 توسط ابی ارام

…هشتاد ونه حکایت سرد وسیاه را
با خواب شاعرانه به فردا رسانده ام
حالا به نامت این شب بالا بلند را
با چشمهای یخ زده بیدار مانده ام

( علی اکبر رشیدی )

شب ریسه می رود ته موهای مشکی ات
آجیل می بریم به دیوانه خانه ها
من چشم های سرخ توام در” بدون خواب”
که کارد می خورم بغل هندوانه ها

“شهرام میرزایی”

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ابی ارام

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

انتظار

اقابیاکه امدنت دیرمیشود...

ابی ارام

آمارگیر وبلاگ

دوست قرآنی
Online User


  • ابی ارام
  • تماس